|
پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : نگار
روزي يک مرد با خداوند مکالمه اي داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلي هستند؟
خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکي از آنها را باز کرد،
مرد نگاهي به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت
که روي آن يک ظرف خورش بود،
که آنقدر بوي خوبي داشت که دهانش آب افتاد، افرادي که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند، به نظر قحطي زده مي آمدند، آنها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند نمي توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدي، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند، ولي به اندازه کافي قوي و چاق بوده، مي گفتند و مي خنديدند، مرد گفت: 'خداوندا نمي فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، مي بيني؟ اينها ياد گرفته اند که به يکديگر غذا بدهند، در حالي که آدم هاي طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر مي کنند!' هنگامي که موسي فوت مي کرد، به شما مي انديشيد،به شما فکر مي کرد، هنگامي که محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد، گواه اين امر کلماتي است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، اين کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي کنند که "يکديگر را دوست داشته باشيد"، که به همنوع خود مهرباني نماييد، که همسايه خود را دوست بداريد، زيرا که "هيچ کس به تنهايي وارد بهشت خدا نخواهد شد. " نگارنگاشت: از ايميل بسيار زيباي آقا حميد بي نهايت ممنونم خيلي چيزهارو يادم آوورد ...
داد درویشی از سر تمهید
سرقلیان خویش را به مرید گفت که از دوزخ ای نکوکردار قدری آتش به روی آن بگذار بگرفت و ببرد و باز آورد عِقدِ گوهر ز دُرجِ راز آورد گفت که در دوزخ هر چه گردیدم درکات جحیم را دیدم آتش و هیزم و زغال نبود اخگری بهر اشتعال نبود هیچ کس آتشی نمی افروخت زآتش خویش هر کسی می سوخت!
دعا كنين لفطن!!!
نظرات شما عزیزان: امین
![]() ساعت16:50---12 بهمن 1391
سلام خواهر نگار
ما رو که یادتونه ؟؟؟ خیلی وقته نبودم وراستیتش الانم نیستم! انصافا مطالبت در حد ترکوندن چند تا کهکشان و چلد چند تا منظومه س!!! ![]() ![]() بی تعارف با اون دل مهربونت فقیر فقرا رو هم دعا کن بلکن آدم شدیم!
سلام دوست من واقعا وبلاگ زیبای داری این مطلب بهشت وجهنم واقعا منو تحت تاثیر قرار داد اگه سری به ما بزنی نظر بدی خوشحالم میکنی موفق باشی
تو شیــــــــــــــــ؟
![]() ![]() ![]()
نگاااار دعا کردمــــــــــ گلمــــــــــــ
![]() ![]() ![]() خیییییلی دلت گندس نگاااااااااااار خعلی دیر به دیر تنگ میشه واسه ابجیت این چ وضعیتیهــــــــــــــــ رسیدگی کنااااااااااااااااا دهع.. ![]() ![]() ![]() ساعت17:22---29 دی 1391
عــــآلی بوود عزیزـــم
![]() خیلی خوشششمل تو هر وقت دعا میخوای میای اونورا هاا نگااااااااار قبووول نیسسسش ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |